سالار زينب
بدانيم تا بمانيم
همسری حسینی

هَمْسَرَتْ ڪہ حُسِیْنے باشَدْ تورا زُهِیْر میڪُنَدْ...
.
وَگَرْنہ عِشْقِ زَمینی زَمینَتْ میزَنَد...
.
.
هَمْسَرَمْ باشَدْ ڪَنیزَتْ طِفْل هایَمْ نوڪَرَتْ...
.
این شُروطِ اِزدِواجِ بَچِّه هاےِ هِیْئَتے ستْ...

نویسنده : | تاریخ ارسال: دو شنبه 31 / 5 / 1394 ساعت: 4:17 بعد از ظهر|تعداد بازدید : 98
ته بی عقلی!!!

 

نویسنده : | تاریخ ارسال: دو شنبه 31 / 5 / 1394 ساعت: 4:13 بعد از ظهر|تعداد بازدید : 95
ما اهل تو ایم

http://eshghemahdi.ir/images/02548.jpg

به جهنم......

نویسنده : | تاریخ ارسال: شنبه 27 / 5 / 1394 ساعت: 12:41 قبل از ظهر|تعداد بازدید : 106
می دانم!!!

ضریح بقیع

نویسنده : | تاریخ ارسال: یک شنبه 16 / 5 / 1394 ساعت: 1:47 بعد از ظهر|تعداد بازدید : 127
یا خوش

عکس و تصویر ای وای برماکه میبینیم وکاری نمیکنیم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #یا_مهدی_ادرکنی #لبیک_یاخامنه_ای #یا_علی #یا_حسین #یا_مهدی #شیعه #اسلام #شهید ...

یادش بخیر.......

نویسنده : | تاریخ ارسال: پنج شنبه 15 / 5 / 1394 ساعت: 12:42 قبل از ظهر|تعداد بازدید : 108
دست و پای استخوان می بوسم

عکس و تصویر ای مرد ؛ همسرت که حسینی باشد تو را زهیر خواهد کرد ... و ای ...

قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت :
" شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است "
گفتم :
" چه آرزویی داری .. ؟ "
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت :
" اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی

من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید "
از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی

ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم طفره

برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم .
وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ،

و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم را به علی دوختم .
آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود .. !
مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و

جمعی از برادران پاسدار برگزار شد .
نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم

و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند !
شهید علی تجلایی

دست و پای استخوان می بوسم و می گریم

در عروسی ذکر شهادت دارم

خدا ما راهم  در این را نگه دار

(الهی آمین)

نویسنده : | تاریخ ارسال: سه شنبه 11 / 5 / 1394 ساعت: 7:6 بعد از ظهر|تعداد بازدید : 107
داعش گوش کن

عکس و تصویر داعشی ها خوب گوش کنن °°°°°بی سبب نیست که از شام به عراق آمده اید°°°°° ...

داعشی ها خوب گوش کنن


°°°°°بی سبب نیست که از شام به عراق آمده اید°°°°°


حضرت عمه سادات ؛برادر داردو شما کمتر از آنید که

"حسین" تیغ کشدو "علمدار" علم بردارد

ما جوانان بنی فاطمیه اربابیم
ای بی حیا،عمه ما ،مالک اشتر دارد

ایل ما ایل عجم هاست
که یک کودک ما
جگری با جگر شیر برابر دارد
اینکه ما دست به شمشیر و زره استادیم
سبب این است که این طایفه
♥♥♥رهبر دارد♥♥♥

نویسنده : | تاریخ ارسال: سه شنبه 11 / 5 / 1394 ساعت: 7:5 بعد از ظهر|تعداد بازدید : 98
♥دوست دارم♥

عکس و تصویر -آقا این سرویس چنده؟چقدر قشنگه! -قیمتی نداره خانم....ارزونه! - چه جالب ، من فکر کردم ...

دوستت دارم فقط همین

روزی زنی به شوهرش گفت امروز مقاله ای خواندم در یک

مجله برای بهبود رابطه زناشویی حاضری امتحانش کنیم؟!

مرد گفت: بله حتما.

زن گفت در مقاله نوشته بود: هر کدام ما یک لیست جداگانه از چیزهایی که دوست

نداریم طرف مقابل انجام دهد یا تغیراتی که دوست داریم در همسرمان

رخ دهد تهیه کنیم و بعد از یک روز فکر کردن و اصلاح آن روز بعد آن را به همسرمان بدهیم.

شوهرش با لبخند پاسخ مثبت داد و کاغذی برداشت و

به اتاق نشیمن رفت و زن هم به اتاق خواب رفت و شروع به نوشتن کرد

صبح روز بعد هنگام خوردن صبحانه زن به همسرش گفت

حاضری شروع کنیم؟ و سپس گفت من اول شروع کنم؟

شوهرش گفت باشه شما شروع کن. زن چند ورق

کاغذ درآورد که لیست بلندبالایی در آنها نوشته بود و شروع به خواندن کرد: عزیزم !

من دوست ندارم شما...و همینطور ادامه داد

از کارهای کوچک و بزرگی که همسرش انجام می دهد و او را اذیت می کند.

مرد سکوت کرده بود و همسرش همچنان لیستی از

تغییراتی که باید شوهرش در خود ایجاد می کرد را میخواند

تا اینکه زن احساس کرد همسرش ناراحت شده است

و پرسید: عزیزم دوست داری ادامه بدم؟ مرد گفت: اشکالی نداره عزیزم شما ادامه بده!

بالاخره لیست زن تمام شد و به شوهرش گفت: حالا تو شروع کن.

مرد کاغذی از جیبش درآورد و گفت: دیروز خیلی فکر کردم و از خودم

پرسیدم که دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر

کردم حتی یک چیز هم به ذهنم نرسید چون تو رو همینجور که هستی

قبول کرده ام! سپس کاغذ را که سفید سفید بود به

زنش نشان داد و ادامه داد از نظر من تو در نقص هایت کاملا بی نقصی!

زن بغض کرده بود و شوهرش ادامه داد

من تو را با تمام نقاط مثبت و منفی که داری قبول کرده ام.
من کل این مجموعه رو دوست دارم و من واقعا عاشقتم. همین

زن کاغذهایی که نوشته بود مچاله کرد و خود را محکم

به آغوش همسرش انداخت.

به یاد بیاورید چگونه عاشق همسرتان شدید؟
اگر او را بخاطر اینکه شوخی می کرد و آدم پرحرف و شادی بود دوست داشتید

پس چرا حالا دوست دارید او زیپ دهانش را بکشد؟
اگر آدم ساکت و قوی و جدی بود و بخاطر این موضوع عاشقش شدید

چرا حالا می خواهید او پرحرف و شوخ طبع باشد؟
اگر بخاطر گذشت و مهربان یش عاشق او شدید

پس چگونه اکنون اورا بخاطر دل رحمیش اذیت می کنید؟

نویسنده : | تاریخ ارسال: سه شنبه 11 / 5 / 1394 ساعت: 6:52 بعد از ظهر|تعداد بازدید : 89